این "یالَیْتَنا کُنّا مَعَکْ "-ای کاش ماهمراه تو وجزء یاران تو بودیم –به خدا تعارف نیست.
ما چهارده قرن ، از غم این عقب ماندگی خویش خون دل خورده ایم . تو در پاسخ زینب که درآخرین لحظات وداع عرضه داشت:" آیا برای مرگ آماده شده ای؟" گفته باشی:" چگونه برای مرگ آماده نشده نباشدآنکس که میان لشکر بی شمار کفّار بی یار و یاور مانده است؟" و ما آتش نگیریم از این کلام ؟! تو به قمربنی هاشم گفته باشی:" الآن ازمرگ تو کمرم شکست " و پشت آسمان نشکند ؟!
چگونه ممکن است تو به سکینه گفته باشی: " لاتُحْرِقی قَلْبی –دخترکم ، قلبم را با گریه هایت آتش مزن –" و قلب ما از آتش نهفته درتک تک حروف این کلام خاکستر نشود ؟!
سجّاد تو ، (این معنای آیه " فَاسْتَقِمْ "، این آمیختگی جهان سوز زنجیر و استخوان و صبر ) بر در دروازه شام گفته باشد:" یا لَیْتَ اُمّی لَمْ تَلِدْنی -ای کاش مادر مرا نزاییده بود وبه دنیانیامده بودم – "ومااز شرم زنده بودن خویش نمیریم؟
زینب تو (این آبرویِ صبر) دستها برسرنهاده باشد ودر بلندای اضطرار ضجّه زده باشد که:" آیا درمیان شما یک مسلمان نیست؟!!
و ما بعد از این سئوالِ جگرسوز توان زندگی داشته باشیم؟!
تو پاره جگرخویش را بردست گرفته باشی وخون آن عزیز خداوند را به آسمان پاشیده باشی و گفته باشی : " آنچه این مصیبت را بر من اسان می کند ، در نظرِخداوند بودن ، آن است ، و ما تحمّل این مصیبت که بال های ملائک را از اشک هایمان تر کرد چگونه بتوانیم؟ ...